انسان همواره در زندگی خود را می پوشاند٬ همواره در زیر نمودی که به چشم دیگران می آید پنهان است.تنها دوجاست که غالبا نقابی راکه در سراسر عمر بر چهره دارد پس می زند: سلول زندان و بستر مرگ. در این دو جاست که فرصت عزیزی به دست می آید٬ تا چهره حقیقی هر کس را خوب ببینی٬ به ویژه مرگ!
آدمی بوی مرگ را که می شنود صمیمی می شود. بر بستر احتضار٬ هر کس "خودش" است. وحشت مرگ چنان او را سراسیمه می سازد که مجال تظاهری نمی یابد٬ حادثه چنان بزرگ است که دیگران همه کوچک می شوند. روح وحشتزده از نهانگاهی که یک عمر به مصلحتی در آن از انظار پنهان شده بود برهنه بیرون می آید. مرگ٬ در این نهانخانه را زده است.
مردن نیز خود هنری است و همچون هر هنری باید آن را آموخت٬ نمایشی سخت زیبا و عمیق٬ تماشایی ترین صحنه زندگی. بسیار کم اند مردانی که زیبا مرده اند. بی شک آنهایی که می دانند چگونه باید مرد٬ می دانسته اند که چگونه باید زیست; چه٬ برای کسانی که زندگی کردن تنها دم بر آوردن نیست٬ جان دادن نیز تنها دم بر نیاوردن نیست٬ خود یک کار است٬ کاری بزرگ همچون زندگی.
مردن های بزرگ نیز همه بر یک گونه نیست. هر کس آنچنان می میرد که که زندگی می کند٬ آنچنان می میرد که هست.
( برگرفته از کتاب " از هجرت تا وفات" نوشته "دکتر علی شریعتی" )
سلام .......از اینکه به من سرزدید ممنونم و شرمنده کردید.......از نظرتون متشکرم.....و همچنین در مورد متنی که نوشتید ......همه ما دوست داریم اسرار مرگ رو بدونیم....راستی حقیقت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پیمان جان ممنونم.
من یه روز حالم خوش بود و کیفم کیک کوک بود گفتم ببینم این پیمان چی نوشته دیدم به به ..داره چه حالی به ما میده
سلام پیمان جان...ممنونم از حسن نظرتون..دوست دارم تمام مطالب قبلیت هم بخونم..چون سفری در پیش دارم موکول می کنم به بعد!خب...به قول مولانا مرگ اگز مزد است گو نزد من آی...تا در آغوشش گیرم تنگ تنگ....ممنونم ازت..لینک هم به چشم!:-)
سلام. مرگ برای مسافر تنها معنایی ندارد مسافری که همیشه به تنهائی در سفر است و همیشه آماده رفتن پس ترسی از مرگ ندارد. از اینکه به وبلاگ من سر زدید ممنونم امیدوارم بیشتر با مطالب زیبای شما آشنا شوم. لوگو شما را در بلاگم قرار دادم خوشحال می شوم به من لینک دهید.
سلام
مرگ به بیوفایی
من تو این لحظه فقط همینو دارم بنویسم
:):)
سلام پیمان جان.ممنونم از لطفت. وبلاگه تو هم خیلی جالبه. منم عاشقه دکتر شریعتی هستم. راجع به یادداشته زیری هم باز حالا تو که خوبه به من می گفتن شما شتر سوار میشید؟! :) شاد باشی.فعلن :)
سلام پیمان خان!
من همین الان همه پست های تو رو خوندم...میخوام همین جا رجع به همشون نظر بدم!!!
اول در مورد پست اخریت...که خیلی ماه بود جدی میگم.
در مورد روابط ایران و آمریکا هم درسته که کاملا دراشتباهیم ولی کاری ازمون نمیاد...دلیلش یکی اینکه اونا از ما پولدارتر و قدرتمندتر و باورپذیرترو ...تر هستن و اینکه ما هم خودمون نمیخواهیم که باهاشون خوب باشیم...یعنی اکثر آدما نمیخوان
در ضمن یادت باشه که از این به بعد حرف کسی رو شوخی نگیری!چه معنی داره آدم این و اونو مسخره کنه!!
معیار انتخاب وبلاگها هم انقدر عجیب و غریبه که بهتره بهش فکر نکنی!!درضمن هر کسی یا لااقل من یکی که واسه دل خودم مینویسم درسته که از دیدن نظرات کلی ذوق میکنم اما اصل اصل دلیل نوشتنم خودمم نه هیچ کس و هیچ چیز دیگه!
راستی یه چیزی...اون شعری که پایین نوشتی اصل انگلیسیش خوشگلتره...اگه دوس داشتی برات میفرستمش
در ضمن مرسی که بهم سر زدی
حتما بازم بیا اگه دوس داشتی...در ضمن وبلاگتم خیلی خوب بود بنده لینکیدمت!!
خفه شدم از بس که حرف زدم!!!تو هم اگه خواستی بهم لینک بده!!
پیمان عزیم. از لینکت ممنون. منهم بهت لینک دادم.
موضوع مهمی رو اشاره کردی. روبرو شدن با این واقعیت مسلم زندگی چه در مورد خودمون و چه نزدیکانمون هم چیزیه که شاید خود زندگی مارو شکل بده. شاید مهم این باشه که از مرگ نهراسیم...
****و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت ****سربلند و پیروز باشید
ما بی چرا زندهگانیم...
و...مردن نیز خود هنریست...و ما چه هنرمندانی...هنر ارزش است؟
و...مردن نیز خود..//دیدی اسم و ادرسم یادم رفت..البته چندان هم مهم نبود...نه؟
انتخاب زیبایی بود ... لذت بردم ... سر بزن ...
این مرگ هم با تمام وحشتی که ایجاد می کند گاهی چقدر مامن خوبیه. از این زندگی!!!
سلام پیمان جان ممنون که بهم سر زدی.چی شده که به مردن گیر دادی بابا زندگی تو بکون هر وقت هم که وقت رسیدهممون می میریم یعنی هو توتو.بازم بهم سر بزن
اینقدر دیر تشریف اوردید که اش تمام شد... میخواستی بخوری هم دیگه چیزی نمونده بود :))) ... در مورد متنت هم باید بگم ای کاش هممون هنر مردن را یاد بگیریم :)
سلام
بالاخره لینک زدنو یاد گرفتم
و لینک شمارو هم زدم
سلام
ببخشید اسم وبلاگتو اشتباهی وارد کرده بودم!!!!:)
راستی من بلد نیستم عکی رو وارد کنم اگه خودت بلدی برام کامنت بذار یا یامیل بزن بگو چطوری
مرسی...و اگه بهم لینک بدی هم ممنون میشم!!!:)
سلام ... واقعا مطلب زیبایی بود ... میتونم بگم تمام مطالب شریعتی زیباست ... چه توصیف قشنگیه از لحظه مرگ... شاد باشید ...
ممنون از لینکت ... تو اولین فرصت میلینکمت ... چشم .
...مطلبم جدیدم مال یکشنبه است چطور ندید؟
سلام..
میدونید..
اسم وبلاگتون رو توی وبلاگ یکی از دوستان دیدم..
اومدم ببینم اینجا چه خبره..؟
یادمه شب، سکوت، کویر اسم یکی از مجموعههای شجریان هست.
زیبا نوشتید...
تو اولین فرصت لینک شمارو میزارم..
موفق باشید..
سلام خوشحالم کردی سر زدی