نزدیک تر به خدا

من باید فرود آیم،

نباید بنشینم،

سال هاست، از آن لحظه که پر بر اندامم رویید

و از آشیان، از بام خانه پرواز کردم

همچنان می پرم، هرگز ننشسته ام،

و دیگر سری به سوی زمین و به سواد پلید شهرها

و بام های کوتاه خانه ها بر نگرداندم،

چشم به زمین ندوختم،

پروازی رو به آسمان،

در راه افلاک

و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمین

و هر لحظه نزدیک تر به خدا !

 

دکتر علی شریعتی

به سوی آسمان

هنوز نمی توانم باور کنم. یک هفته هست که او را ندیده ام. یک هفته ای که برایم به اندازه یک قرن بود. نمی دانم بعد از این چکار کنم. چگونه زنده بمانم؟

از بین بچه ها و دوستانش، تنها من بودم که مشکل او را می دانستم. هر وقت می رسید و متوجه غم او می شدم یا چهره گرفته اش را می دیدم، شروع می کردم به مسخره بازی و حرف زدن و آواز خواندن تا غصه هاش از یادش بره. وقتی لبخند روی لبانش نقش می بست، کلی خوشحال می شدم. انگار دنیا را به من داده بودند.

یادم هست که هر وقت شروع می کردم به خواندن، می گفت: «اگه نخوانی قول میدم بخندم»

بعد دو تایی می زدیم زیر خنده و ...

گاهی اوقات بود که دلم خیلی می گرفت، اما هیچ وقت به کسی حرفی نمی زدم. هر وقت می رفت و به این موضوع فکر می کردم که روزی خواهد رسید که دیگر نخواهد آمد، خیلی ناراحت می شدم. همیشه با خنده از هم جدا می شدیم و همیشه بعد از رفتنش خنده روی لبانم می خشکید.

بالاخره آن اتفاقی که می ترسیدم، به وقوع پیوست. او رفت. برای همیشه و من دیگر او را نخواهم دید...

بخشی از عهدنامه امام علی(ع) به مالک اشتر

و مهربانی بر رعیت را برای دل خود پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان، و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری! چه رعیت دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تواند، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند. گناهی از ایشان سر می زند، یا علتهایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته و ناخواسته خطایی بر دستشان می رود. به خطاشان منگر، و از گناهشان درگذر، چنانکه دوست داری خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید، چه تو برتر آنانی، و آن که بر تو ولایت دارد از تو برتر است، و خدا از آنکه تو را ولایت داد بالاتر، و او ساختن کارشان را از تو خواست و آنان را وسیلت آزمایش تو ساخت؛ و خود را آماده جنگ با خدا مکن که کیفر او را نتوانی برتافت و در بخشش و آمرزش از او بی نیازی نخواهی یافت؛ و بر بخشش پشیمان مشو و بر کیفر شادی مکن، و به خشمی که توانی خود را از آن برهانی مشتاب، و مگو مرا فرموده اند و من می فرمایم، و اطاعت امر را می پایم. چه این کار دل را سیاه کند و دین را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است و نزدیکی بلا و آفت، و اگر قدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومت پروردگار را که از تو برتر است بنگر، که چیست، و قدرتی را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست، که چنین نگریستن سرکشی تو را می خواباند و تیزی تو را فرو می نشاند و خرد رفته ات را به جای بازمی گرداند.