« من» یا «ما»

روز اول که شروع کردم به نوشتن، تصمیم گرفتم از دلتنگی هایم بگویم. به جای اینکه همه بار سنگین غم ها را به دوش دفتری بریزم که سال هاست آن ها را تحمل کرده، آنها را در جایی قرار بدهم که نوشته ها و صفحات کوچک آن در انبوهی از صفحات گم شود تا به فراموشی سپرده شود. تصمیم گرفتم بنویسم، هر آنچه که آزارم می دهد. فقط « من » برایم مطرح بود.

نمی دانم چه شد و چه اتفاقی افتاد که از همان ابتدا مسیر نوشته هایم را عوض کرد. «من» و «غم هایم» به فراموشی سپرده شد و جای خود را به « ما » و «غم هایمان» داد.

نمی دانم چرا. شاید به خاطر آن بود که دردهایم در برابر دردهای دیگران خیلی کوچک و شاید خنده دار به نظر می رسید.

اما ....

پس دردهای من چه می شود؟

من اینجا بس دلم تنگ ست.

و هر سازی که می بینم بد آهنگ ست.

بیا ره توشه برداریم،

قدم در راه بی برگشت بگذاریم؛

ببینیم آسمان «هر کجا» آیا همین رنگ ست؟

نوشتم. از دردها نوشتم. از دردهای جامعه نوشتم. از نوشته های بزرگان نوشتم؛ و داستان ها.... شخصیت تمام داستان ها نیز هر یک با دردهایشان تنها می ماندند. در بعضی هم مشکلات جامعه بازگو شده بود.

هر بار که خواستم از خودم بنویسم نشد. انگار هر بار دستی نامرئی مانع نوشتنم می شد. قلم روی کاغذ نمی چرخید.

شاید اینها تنها مطلبی باشد که به این شکل می نویسم.

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان میروم و انگشتانم را

بر پوست کشیده ی شب میکشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به مهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی ست

از دوستانی که با موسیقی آشنایی یا رابطه خوبی دارند تقاضا دارم آهنگ یا کاستی را معرفی کنند که سرشار از غم باشد و رنگی چون رنگ مرگ و بوی مرگ داشته باشد.

لطفا نپرسید که چرا اینها را نوشتم.

نظرات 15 + ارسال نظر
صنم یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:44 ب.ظ http://sogmad

دوست خوبم ...
این مدت شاید زیاد اذیت کرده باشم ...
امیدوارم بازم بزرگواری کنید و ببخشید ...
شاید یه روزی برگردم ...
زمانش دست من نیست ...
اما شکر می کنم از اینکه چیزهای زیادی از دوستان عزیزم یاد گرفتم ...
در پناه حق ...

پرچین یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:45 ب.ظ http://parchin.blogsky.com

پیمان جان چرا فقط از غمهایمان میخواهی بنویسی.پس شادیهایمان چی؟
مهم نیست چرا اینها را نوشتی.هر انسانی روزهایی خوب دارد و روزهایی بد. برای تو پایان این ایام بد و آمدن نوبت شادیها را آرزو میکنم.
ممنون که به پرچین آمدی.
رضا.

سحر یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:05 ب.ظ http://ghoroob.blogsky.com

همه آدم ها به اندازه توانشون غم دارن هیچ آدم بی غمی نیست اصلا اگه غم نباشه اونوقت شادی دیگه ارزشی نداره
ولی اون چیزی که مهمه اینه که همیشه امیدوار باشی و تلاش کنی بیشتر از همیشه و باور کنی که به همه مشکل ها میشه پیروز شد

شهاب دوشنبه 3 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 03:46 ب.ظ http://amirshahab.persianblog.com

سلام.چرا اینگونه غمگین ؟ چرا بیهوده غمگین؟ خدا را مرتبت ها سوی عشق است. مگو در این مقال تیز و تاریک. صدایی نیست تا با من بخواند. که عشق و آرزو با امید میرقصند. چرا اینگونه در تاریکی و بی مهر بودن؟ بمان با شادی و مستی که دنیا را مجالی نیست. که دنیا را مجالی نیست. پاینده باشی.

صادق. سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:53 ب.ظ http://ruzegar.persianblog.com

سلام.حال شما.دقیقا بر عکس من.اول می خواستم از خود هیچ نگویم.تا چه اندازه مانده ام نمی دانم.به هر حال سری به وب لاگ فلورا بزنید.آهنگ بسیار زیبایی برای ما دارد.موفق باشید.

خیال واهی چهارشنبه 5 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:31 ق.ظ http://rezaairf2002.persianblog.com

سلام پیمان جان ..
به خاطر مشکلاتی که داشتم نتونسته بودم بهت سر بزنم و از این بابت عذر میخوام ..
وقتی نوشتتو میخوندم از همون خط اول فهمیدم که این نوشتت با قبلیها فرق داره و به آخر که رسیدم به این نتیجه رسیدم که اشتباه نمیکنم ..
چته پیمان ؟
نکنه راهه منو ادامه بدی؟؟
وقتی که برگی رو زمین میوفته حس میکنم گریه بیصداشو..
حس میکنم چی میگذره تو قلبش وقتی میبینه مرگه لحظه هاشو..
آخه منم یه برگه خشکو زردم .. که عمریه بیصدا گریه کردم ........................................اینو شنیده بودی؟.... از ایرج مهدیان هستش ....
ولی کاستی که میخوام برات معرفی کنم ............
کاست فریاد از محمد رضا شجریان ....
که میگه :
سمن بویان غبار غم چو بنشیند بنشانند
پریرویان قرار از دل چو بستیزند بستانند...............
حتما گوش بده ....
پیمان نمیگم قوی باش .. ولی خودت باش....

پریدخت چهارشنبه 5 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:45 ب.ظ http://pary.blogsky.com

سلام

خـدمت دوست بباید شد و گـفتن با دوست
بر تو ای دوست مبارک شود این عید سعید

پایدار باشی .

شهاب پنج‌شنبه 6 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:51 ق.ظ http://amirshahab.persianblog.com

سلام. هنوز که آپدیت نکردی آقا. تازه میخواستم بیام نظر تازه بدم. شاد باش که میگن:one life , live it.

پریا پنج‌شنبه 6 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:55 ق.ظ http://padme.blogsky.com

آدم بعضی وقتا میخواد از دردای خودش بنویسه اما میبینه دردش در مقابل دیگران به نظر نمیاد....درسته وقتی وبلاگ باز میکنی دیگه من نیستی مایی!...این حرفا شاید تکراری باشه
ولی زندگی حتما یه چیزای خوبی داره که ارزش داشته باشه
آدم به خاطر اونا غصه نخوره....نمیگم آدم نباید به مشکلاتش بی تفاوت باشه اما نباید خودشو به اونا تسلیم کنه...
با یه نوار شاد چطوری؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مسیح شنبه 8 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:30 ق.ظ http://aaddee.blogsky.com/

سلام دوست عزیز

از محبت و توجهی که به وبلاگ عادی این حقیر داشتید ممنونم .

این باعث شد که با مطالب خواندنی شما آشنا بشم .

دغدغه های خوبی دارید که به دل میشینه ... چون مشخصه که از دل براومده .

در مورد لینک هم حتما موافقم . صد در صد اطمینان دارم لینک وبلاگی با این درجه از صفا و صمیمیت می تونه مایه ی افتخار و زینت بخش کلبه عادی من بشه .

آهنگ زندگی ما مردم عادی کم و بیش رنگ و بوی مرگ رو تو خودش داره ... کاست یا آهنگم می تونه به عمق بخشیدن به این فضا کمک کنه ...

حتی یه آهنگ شاد جاز یا ... البته گاهی هم یاد خدا می تونه کمک خوبی باشه ...

امیدوارم آسمون دلت هرچه زودتر آبی و آفتابی بشه و ...

سربلند بمونی و ایرونی .

رها شنبه 8 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:56 ق.ظ http://www.jadehzendegi.persianblog.com

درود برشما .
من تا دلت بخواد اهل موسیقی هستم ولی موسیقی هایی که من گوش میکنم آخرشه ...
کاشفان فروتن شوکران .رباعیات خیام از احمد شاملو و رو خیلیدوست دارم .
و یکی از بهترین کاست هایی که تا به حال گوش دادم اهورا هست . خیلی باحاله .
من دلم سخت گرفته
از این مهمانخانه مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است
جند تن ناهموار ... چند تن خواب آلود ...چند تن ناهشیار ...
نیما یوشیج
نیکی پناه شما باد...

ناتاشا شنبه 8 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:04 ق.ظ http://natashaa.persianblog.com

بلا به دور................ چی شده؟ چرا غمگین؟

ابرخاکستری شنبه 8 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:33 ق.ظ http://abrekhakestari.blogsky.com

دلتنگ نباش ... مسافر ...

بهروز وثوق شنبه 8 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:05 ق.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
شرمنده سرم شدید شلوغ بود
ممنون که به فکر من بودی

بهار شنبه 8 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:02 ب.ظ http://baharkhanom.blogsky.com

دو روز دنیا ارزش اون را نداره که به غمها فکر کنی اگه این جور باشه بازنده ای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد