داستانک

آن روز خیلی خوشحال بود. با سرعت به طرف خانه می دوید. وقتی به خانه رسید سریع به سمت مادرش رفت که در آشپزخانه مشغول تهیه نهار بود. نمرات 20 حک شده در کارنامه نشان از شاگرد اولی او می داد. مادر او را بوسید و بغل کرد.

از طرف مدرسه برای دانش آموزان ممتاز جایزه ای در نظر گرفته بودند. قرار شده بود آنها با مراجعه به بانکی که طرف قرارداد مدرسه بود، دفترچه پس انداز با مبلغی به عنوان جایزه دریافت کنند.

با توجه به اینکه سن دخترک زیر 18 سال بود و قانون که که اجازه افتتاح حساب به افراد زیر 18 سال را نمی داد، قرار شد تا پدر وی برای افتتاح حساب و دریافت پول به بانک مراجعه کند.

***

پدر به تنهایی به بانک رفت. بوی تند تریاک، متصدی بانک رو آزار می داد. مرتب حرف می زد. خنده های مکرر او، دندان های سیاه و یک در میان را به نمایش می گذاشت.

می گفت به دخترش قول داده تا برایش کافی شاپ!!! بخرد.

وقتی حساب افتتاح شد، کل پول را با یک امضاء برداشت کرد و با لبخندی که بر لبانش نقش بسته بود و برقی که در چشمانش وجود داشت بانک را ترک کرد.

***

متصدی بانک به فکر فرو رفت.... بیچاره دخترک

تهران شهر اخلاق؟!!

چندی است که شاهد پخش انیمیشن هایی با عنوان « تهران شهر اخلاق » از رسانه سیما هستیم که از سوی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران تهیه شده است.

نمی دانم چرا مسئولان ما بعد از گذشت 28 سال از انقلاب، تازه به فکر فرهنگ سازی اخلاقی افتاده اند و در طول این مدت چه گذشت که ایثار و فداکاری در اوایل انقلاب و 8 سال جنگ، جای خود را به بی رحمی و قساوت و نزاع و جدل داد. نمی خواهم در اینجا به دنبال مقصر بگردم. اما به نظر می رسد دیگر جای امیدی برای بازگشت باقی نمانده است.

رشد جمعیت و افزایش بی رویه مهاجرت ها به کلان شهرها باعث شده تا بر مشکلات شهرهای بزرگ روز به روز افزوده شود تا جائیکه کاری نیز از دست مسئولان برنیاید و کارتون و انیمیشن نیز چاره ساز نباشد.

آمار ثبت شده از سوی مراکز قانونی در سال 83 نشان می داد نزاع و خشونت های اجتماعی طی سال های اخیر در کشور رو به افزایش است و اینکه مردان تهران و خراسان در صدر آمار نزاع و خشونت قرار دارند.

شاید افزایش روز افزون این آمار باعث شد تا مسئولان امر به دنبال راه حلی باشند و شهرداری تهران جهت این کار انتخاب و در پی آن آقای قالباف اعلام کرد: هدف شهرداری نهادینه کردن اخلاق شهری است.

***

نمونه هایی از وجود اخلاق شهروندی در تهران را هر روز شاهد هستیم:

1-     بارها و بارها اتفاق افتاده است که در صف نانوایی یا صف اتوبوس هستیم و شخصی بدون توجه به حقوق دیگران به دنبال آن است که زودتر از بقیه نان بگیرد یا سوار اتوبوس شود؛ و هنگامی که با اعتراض دیگران مواجه می شود با بی اعتنایی و حتی گاهی با حرف های رکیک جواب بقیه را می دهد؛ و این است اخلاق!

2-     هنگامی که در یک روز بارانی کنار خیابان منتظر تاکسی هستید، یک ماشین مدل بالا با سرعت از کنار شما عبور می کند و سراپای شما خیس و گل آلود می شود. حتی گاهی نگاه قهرآمیز شما با لبخند سرنشینان گره می خورد؛ و این شعور و اخلاق شهروندی است!

3-     شما برای پایان دادن به یک درگیری وارد معرکه می شوید، اگر قربانی نشوید، در پایان متوجه می شوید کیف پولتان را از دست داده اید.

4-     و ...

Traffic Fight

مشکلات سیاسی، اجتماعی و به ویژه اقتصادی باعث کم حوصلگی مردم شد و آستانه تحمل آنان را کاهش داد تا جائیکه گاهی قتل نتیجه عمل دو نفری بود که یکی خودخواه و قانون شکن بود و دیگری شخصی با آستانه تحمل پایین یا کم حوصله.

از این دست مثال ها بسیار می توان زد. تصور عمومی این است که آنچه که عذاب دهنده و قابل بررسی است مسائل درشت و آسیب های ماکروسکوپیک است، اما برای مردم عادی و برای طبقه متوسط غالبا قتل و غارت نیست که زندگی آنان را خسته کننده کرده است، بلکه مسائل ریز هر روزی است که جمع آنها باعث فرسایش روح آنها می شود؛ و به این خرده ها باید درشت ها را افزود که توسط غیر متخصص ها هم قابل تشخیص است.

ساده انگاری است اگر سر نخ همه مشکلات تهران و راه حل های آنها را در تهران جستجو کنیم.

رشد بی رویه جمعیت، در سالهای 58 تا 72 و مهاجرت به شهرها، بیکاری و اختلافات طبقاتی و ثابت ماندن شیوه توزیع درآمد از سالهای 48 تا 78 بگونه ای که همچنان 20 درصد بالای جمعیت 50 درصد درآمد را کسب می کنند و 20 درصد پایین 2/4 درصد. این اختلافات باعث ایجاد سرخوردگی در بین مردم شده و در نهایت آنچه سبب این اعمال است، فقر نیست بلکه احساس فقر است.

وبلاگ مستعار

آن شب از خیابان می گذشت. خیلی از خانه دور نشده بود، که اتومبیلی به او زد. خیلی محکم. با عجله او را به بیمارستان رساندند، اما کار از کار گذشته بود.

به هیچ کس درباره وبلاگ خود حرفی نزده بود. وبلاگی با نام مستعار. خوانندگان وبلاگش خیال می کردند از وبلاگ نویسی خسته شده، مطلب تازه نمی گذارد.

 

کارن راسل / اسدالله امرایی