-
آدم های پشت پنجره
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1382 02:03
اتاق خانه ما 2 تا پنجره نسبتا بزرگ دارد که رو به خیابان باز می شود - هرچند که همیشه به خاطر دود و هوای آلوده بسته است.- و خانه ما هر رورز با آفتاب دل انگیز صبح روشن می شود. بعضی وقتها پشت این پنجره می ایستم و ساعتی به خیابان خیره می شوم. رفت و آمد ماشین ها و گاهی قطار شدن ماشین ها پشت سر هم و آدم هایی که هر روز بی...
-
مرگ
جمعه 20 تیرماه سال 1382 00:09
انسان همواره در زندگی خود را می پوشاند ٬ همواره در زیر نمودی که به چشم دیگران می آید پنهان است.تنها دوجاست که غالبا نقابی راکه در سراسر عمر بر چهره دارد پس می زند: سلول زندان و بستر مرگ. در این دو جاست که فرصت عزیزی به دست می آید ٬ تا چهره حقیقی هر کس را خوب ببینی ٬ به ویژه مرگ! آدمی بوی مرگ را که می شنود صمیمی می...
-
مردم آمریکا و ایران
دوشنبه 16 تیرماه سال 1382 00:38
حتما اهل چت ( chat ) کردن هستید. معلومه دیگه ٬ اولین کار جوانان بعد از خرید اینترنت نشستن پشت کامپیوتر و ساختن ID هست و بعد هم .... حرکت ..... نمی دونم شماها کدام Room را انتخاب می کنید. مثل خیلی ها قسمت Voice chat و Room های ایرانی را انتخاب می کنید یا نه. حرفی که می خوام بزنم زیاد ربطی به چت کردن نداره –البته نه...
-
تاسف
سهشنبه 10 تیرماه سال 1382 18:18
هیچ وقت حرف هاش از یادم نمی ره. حالا که به نگاه های ملتمسانه اش برای باور حرف هایش فکر می کنم و وقتی به یاد خنده ها و مسخره بازی هایی که درآوردم می افتم از دست خودم عصبانی میشم. چرا حرفهایش را باور نکردم. لااقل مسخره اش نمی کردم. *** *** *** *** آن روز وقتی گفت دیگه به آخر خط رسیدم ٬ گفتم پیاده شو دور بزنیم و هر کسی...
-
معیار انتخاب
شنبه 7 تیرماه سال 1382 00:38
آخه چی بگم. این چه وضعیه. نمی دونم معیار بچه ها برای انتخاب وبلاگ ها و نظردهی آنها چیه. یکی از دوستان گفته بودند چرا زود به زود مطلب نمی نویسی. از این دوستان که سر میزنند و ما رو فراموش نمی کنند ممنونم و از بابت اینکه می آیند و مطلب جدیدی نمی بینند معذرت می خواهم. آخه وقتی بعضی وبلاگ ها رو می بینم که هر روز یک مطلب...
-
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
دوشنبه 2 تیرماه سال 1382 10:54
چند روز پیش توی اتوبوس نشسته بودم. سوار بر اسب خیال می تاختم. گاهی تند , گاهی آرام میرفتم. اتوبوس هم مثل همیشه تعداد زیادی مسافر در خودش جا داده بود و نفس نفس زنان و زوزه کشان می رفت تا به استگاه آخر برسد و دقایقی آنجا استراحت کنه. خلاصه توی افکارم غرق بودم که ناگهان با صدای پیرمرد ژولیده ای که تازه سوار اتوبوس شده...
-
رد پای خداوند
شنبه 24 خردادماه سال 1382 14:47
امشب رویایی داشتم: خواب دیدم بر روی شنها راه می رفتم، همراه با خود خداوند. و بر روی پرده شب تمام روزهای زندگیم را، مانند فیلمی دیدم. همانطور که به گذسته ام نگاه می کردم، روز به روز از زندگی را، دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد، یکی مال من و یکی از آن خداوند، راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت. آنگاه...
-
زندگی
یکشنبه 11 خردادماه سال 1382 01:10
آرام و قرار نداشت. از صبح که از خواب بلند شده بود همین طوری بود. خودش هم نمی دونست دنبال چی هست. زیاد توی این موقعیت و حال و هوا قرار می گرفت. یک سردرگمی که هیچ موقع نتوانسته بود به آن غلبه کنه . حسابی کلافه شده بود. هزار تا فکر مختلف از ذهنش عبور می کرد و نمی توانست تصمیم بگیره که کدام یکی رو برای فکر کردن انتخاب...
-
موسیقی در هیاهوی داد و دود
جمعه 2 خردادماه سال 1382 10:05
چند روز پیش سوار اتوبوس شده بودم. دیگه شب شده بود. خیلی خسته بودم، چشم هایم را روی هم گذاشتم تا کمی استراحت کنم. همه مسافرها خسته بودند، آنقدر خسته که کوچکترین حرکتی از هیچکدام دیده نمی شد. داشتم به درس ها و امتحانات آخر ترم فکر می کردم که یک دفعه با یک صدای موسیقی به خودم آمدم. مردی میانسال که ویولونی همراهش بود سوار...
-
موضوعی برای نوشتن
جمعه 2 خردادماه سال 1382 10:03
باز هم تردید. باز هم یک دوراهی این بار می خواستم تصمیم بگیرم که چه بنویسم. سوژه که بسیار است. در خیابان، سطح شهر، کلاس درس، دانشگاه ، مسائل بین الملل و مسائل اقتصادی و ..... و راحت تر از همه ـ و شاید دلیل اصلی سخت وبلاگ ـ مسائل درونی خود آدم. همچنین سبک های مختلف در نوشتن مثل طنز، جدی، تراژدی و .... حالا کدام سوژه با...
-
بدشانسی
جمعه 2 خردادماه سال 1382 10:02
بعد از یه عمری یک وبلاگ درست کردم و گفتم ما هم شدیم وبلاگ نویس. خلاصه نوشتن رو آغاز کردم. رفتم دنبال سوژه. سوژه پشت سوژه، موضوعات مختلف برای نوشتن از ذهنم می گذشت. یک روز که می خواستم یکی از نوشته هایم را داخل وبلاگ قرار بدم تنها نوشته ای که می آمد عبارت زیر بود: The page can not displayed تصمیم گرفتم فردای آن روز این...
-
انتخاب یک اسم
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1382 11:10
قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم برای weblog ، درگیر انتخاب اسم برای آن بودم. به نظر من انتخاب اسم مهمترین چیز برای شروع است. خلاصه اینکه یک ورق برداشتم و شروع کردم به نوشتن. انواع و اقسام اسم های مختلف. اسم ها پشت سر هم قطار شده بودند. یک دفعه 2 تا کلمه از ذهنم گذشت: شب و سکوت ... نمی دانستم کدام را انتخاب کنم. خواستم...
-
روز اول
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1382 11:45
چند روز پیش یکی از دوستانم به نام همایون برایم پیغام فرستاده بود که یک وبلاگ ساخته است و خواسته بود تا آن را ببینم. خیلی وقت بود که هر وقت به اینترنت وصل می شدم عادت کرده بودم که حتما گشتی در چند وبلاگ بزنم و خبرهای جدید و نوشته های به روز شده آنها و گاهی وبلاگ های جدید را ببینم. خیلی دوست داشتم من هم یک وبلاگ برای...